تقدیم به دوستی که میدونم خبر نداره حتی توی وبلاگ من هم جا داره!
به تلافی اون پذیرایی سال سوم دبیرستان...
شب میلاد تو است
و من این گوشه نشستم به سرودن از تو
باز هم از سر نو
خاطرات است و من و چشمه ی شعر
و تو هستی، تو که سرمایه ی اشعار منی
تویی آن مهر شکوفا و جدا ناشدنـــــــی
چشم های تو نشسته است کنار دل من
بوی بیدار سحر می وزد از سمت جنون
لحظه ها آینه گون
و تو در خوب ترین ثانیه ها می آیی
روشن و رویایی...
شاعر:دکترمعصومی